دیگه هواها خوب شده و با اقا کوچولویی مثل شما راحتتر میشه بیرون رفت.. این عکسها هم برای هفته ی پیش هستش که رفته بودیم پارک لاله:
امیرحسین در حال کندن سبزه:
اینم از خانواده ی سه نفره ی ما:
این عکس هم برای چند روز پیش هست که شما دیگه با لباسهای گرم خداحافظی کردی و زدی تو کار لباسهای تابستونی:
و اینم از اولین تجربه ی تاب سواری شما تو پارک محلمون:
و عکس اخرم مربوط میشه به شما و دوستت امیرعلی که تو بغل علیرضا(پسرعمه ی امیرحسین)هستید:
همونطوری که توی عکسها میبینید امیرحسین دیگه خودش به تنهایی میتونه بشینه...از چهاردست و پا رفتن هم که فعلا خبری نیست..یعنی به صورت سینه خیز به عقب و یه وقتایی هم جلو میره ..ولی هنوز به طور کامل چهاردست و پا نشده..دیگه این که عاشق خیار و گوجه هستش و همینطور باب اسفنجی..
چند روز پیش که داشتیم امادش میکردم بریم بیرون...یهو ذوق کرد و گفتش ددر..اخه همیشه موقع اماده کردنش براش تکرار میکردم..بابا هم میگه ولی هنوز از مامان خبری نیست از دندونم که تا الان خبری نبوده....
...پسرم شیرینی زندگیمی...دوستت دارم.....